پيشنهاد مي شود








لو اِ لين؟
چيكار مي كني عزيزم؟
ميرم بيرون
كجا ميري؟
يادم رفته يه كاري رو انجام بدم،برميگردم .
مي خواي چيكار كني؟
مي خوام يه كاره احمقانه رو درست كنم ، اگر برنگشتم به مادرم بگو دوستش داشتم
مادرت مرده لو اِ لين...خيلي وقته
خوب ، پس خودم بهش ميگم
....




كارگردان: برادران كوئن

جوئل کوئن و ایتن کوئن دو بردار و از کارگردانان صاحب سبک سینمای آمریکا هستند. جوئل در 29 نوامبر 1954 و ایتن در 21 سپتامبر 1957 در منطقه لوئیز پارک، حومه مینه پولیس در ایالت مینه سوتا متولد شدند. پدرشان ادوارد، استاد اقتصاد دانشگاه مینه سوتا و مادرشان رِنا، استاد هنرهای زیبا در دانشگاه سنت کلود بود.خواهرشان دِبی پس از آن که پزشک شد به اسرائیل مهاجرت کرد.ا

آثار

* فارگو 1996
* قاتلین پیرزن
* لبوسکی بزرگ 1998 (کارگردان: جوئل کوئن)
* بارتون فینک
* اوه برادر کجایی 2000
* سنگدلی تحمل ناپذير 2003 (کارگردان: جوئل کوئن)
* پیرمردها وطن ندارند 2007




پيشنهاد مي شود


Fiddler on the Roof

ويلون زن روي بام



اين فيلم در سال 1971 توسط نورمن جويسن ساخته شد و توانست سه جايزه اسكار را از آن خود كند . بازي بسيار زيباي حايم توپول* باعث شد اسكار مرد نقش اول را دريافت كند .من ديدن اين فيلم بسار زيبا را كه حكايت يك ملت است را به شما پبشنهاد مي كنم.ا





Haim Topol*





خوب ، راستش من هيچ شكايتي ندارم .هر چي باشه تو به من كمك مي كني.آره ...دارم از گرسنگش مي ميرم.
آه خداي مهربون...تو بي اندازه آدماي بيچاره آفريدي ، البته اين رو مي دونم كه فقير بودن براي يك انسان عار نيست ، ولي مسلما افتخاري هم نداره.
يعني به اون دستگاه با عظمتت ضرر مي خورد اگه به من ناچيز يه ثروت كوچولو مي دادي؟
اگه پولدار بودم....ا!ا




(SPOKEN:) Dear God, you made many, many poor people. I realize, of course, that
it's no great shame to be poor... but it's no great honor, either. So what would have
been the difference if I had... a small fortune?

If I were a rich man,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
All day long I'd biddy-biddy-bum
If I were a wealthy man.
I wouldn't have to work hard,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
If I were a biddy-biddy rich,
Daidle deedle daidle daidle man.

I'd build a big tall house with rooms by the dozen
Right in the middle of the town,
A fine tin roof with real wooden floors below.
There would be one long staircase just going up
And one even longer coming down,
And one more leading nowhere, just for show.

I'd fill my yard with chicks and turkeys and geese
And ducks for the town to see and hear,
Squawking just as noisily as they can,
And each loud "pa-pa-geeee! pa-pa-gaack! pa-pa-geeee! pa-pa-gaack!"
Would land like a trumpet on the ear,
As if to say, "Here lives a wealthy man."
Oy!

If I were a rich man,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
All day long I'd biddy-biddy-bum
If I were a wealthy man.
I wouldn't have to work hard,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
If I were a biddy-biddy rich,
Daidle deedle daidle daidle man.

I see my wife, my Golde, looking like a rich man's wife,
With a proper double chin,
Supervising meals to her heart's delight.
I see her putting on airs and strutting like a peacock,
Oy! What a happy mood she's in,
Screaming at the servants day and night.

The most important men in town will come to fawn on me--
They will ask me to advise them,
Like a Solomon the Wise--
"If you please, Reb Tevye?"--
"Pardon me, Reb Tevye?"--
Posing problems that would cross a rabbi's eyes--
(chanting) Ya va voy, ya va voy voy vum...
And it won't make one bit of difference
If I answer right or wrong--
When you're rich, they think you really know.

If I were rich, I'd have the time that I lack
To sit in the synagogue and pray,
And maybe have a seat by the Eastern wall,
And I'd discuss the learned books with the holy men
Seven hours every day--
That would be the sweetest thing of all...
Oy!

If I were a rich man,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
All day long I'd biddy-biddy-bum
If I were a wealthy man.
I wouldn't have to work hard,
Daidle deedle daidle
Daidle daidle deedle daidle dum
Lord who made the lion and the lamb,
You decreed I should be what I am--
Would it spoil some vast, eternal plan,
If I were a wealthy man?


ترجيع بند اين آهنگ توسط گوين استفاني در سال 2004در شعري به نام ريچ گرل اجرا شد .براي شنيدن اين آهنگ با صداي توپول و به شكل ارجينال اينجا كليك كنيد و بعد از دانلود موزيك مي توانيد آنرا بشنويد.ا

من وقتي كوچولو بودم با يه مجموعه كتاب بزرگ شدم يعني يه جورايي زندگي كردم ...راستش هنوزم بعضي وقتا ميرم سراغشونو يه ناخونكي بهشون مي زنم ... نمي دونم شمام مثه من بودين يا نه .به هر حال من توي اين پستم تصميم دارم از خالق داستانهاي مصور و زيبايي ياد كنم به نام تن تن و ميلو.




ژرژ پراسپر رمی (۲۲ مه ۱۹۰۷ – ۳ مارس ۱۹۸۳) (مشهور به هرژه) نویسنده و کارتونیست بلژیکی بود که بیش از همه به خاطر خلق ماجراهای تن‌تن و میلو مشهور است. این اثر از مشهورترین آثار کمیک (داستان مصور) تمام تاریخ و به خصوص در تاریخ اروپا است و به خاطر آن نام هرژه در ۲۰۰۳ به تالار مشاهیر کتاب‌های کمیک اضافه شد.

هرژه آموزش رسمی هنری ندیده بود ولی پس از ترک مدرسه، ابتدا به عنوان یک گرافیست شروع به کار کرد و به دنبال آن از سال ۱۹۲۹ تا هنگام مرگش در سال ۱۹۸۳ به خلق ماجراهای تن تن مشغول بود.

هرژه در اثر پیشرفت سرطان خون خود و کم خونی ناشی از آن در ۳ مارس ۱۹۸۳ در بلژیک از دنیا رفت. با مرگ وی آخرین کتاب تن‌تن به نام تن‌تن و هنر جدید ناتمام ماند. هر چند هنرمندان مشهوری سعی در تمام کردن آخرین داستان تن‌تن کردند, اما نتیجه آنی نشد که طرفداران بی شمار تن‌تن در انتظارش بودند. بر طبق وصیت ژرژ رمی, هیچ هنرمندی بعد از وی حق خلق داستان جدیدی از تن‌تن را نداشت و در حقیقت با مرگ وی مجموعه داستان‌های تن‌تن به پایان رسید.ا




انتشارت یونیورسال ، به مدیریت آقای ماردیک بوقوسیان ، برای نوجوانان دهه ی چهل و پنجاه شمسی ، نام آشنایی ست. ناشری که برای نخستین بار در ایران ، اقدام به ترجمه و چاپ کتاب های کمیک استریپ و تمام رنگی نمود. از کتاب های آموزشی مانند "نفت" و "عظمت بازیافته" تا "ماجراهای تن تن و میلو" ، "آستریکس و اوبلیکس" و ...

نخستین کتاب های تن تن که در سال 1350 توسط انتشارات یونیورسال چاپ شدند عبارت اند از "هدف کره ی ماه" و "جزیره ی سیاه". این دو کتاب با اندازه ای بزرگ و ظاهری جذاب ، عناوینی کنجکاو کننده و قیمت نسبتا" مناسب (15 تومان) با استقبال شدید کودکان و نوجوانان ایرانی مواجه شدند. جذابیت داستان ها ، نقاشی های خیره کننده ، ترجمه ی زیبا و روان خسرو سمیعی و پخش کارتون های تن تن از تلوزیون ، کافی بود تا ناشر ، علی رغم هزینه و مشکلات فنی ، طی سال های بعد ، کتاب های دیگری از مجموعه ی ماجراهای تن تن و میلو را روانه ی بازار گرداند.
انتشارات یونیورسال تا سال 1356 ، 13 عنوان از ماجراها ی تن تن و میلو را به چاپ رساند و مدتی قبل از انقلاب ، فعالیت خود را متوقف نمود.ا

اما در سال 1379 ، انتشارات تاریخ و فرهنگ (و در ادامه رایحه ی اندیشه) اقدام به چاپ متوالی تمامی ماجراهای تن تن (از تن تن در روسیه تا هنر الفبا) نمود. کیفیت چاپ این مجموعه نسبتا" خوب و ترجمه های آن روان به حساب می آیند (هر چند از روی متن انگلیسی هستند) ولی به هر حال سانسور متن و تصویر ، گریبان این کتاب ها را نیز رها نکرد.

البته ناگفته نماند كه هيچ كدام از تن تن هاي جديد جاي تن تن هاي انتشارت یونیورسال را نخواهد گرفت.ا




اينجا ميتوانيد موسيقي فيلم تن تن را بشنويد .بسيار زيباست ، امتحان كنيد.ا

و اين هم يه جاي عالي براي دانلود كتابهاي تن تن از انتشارات يونيورسال(همون قديمي ها )براي دانلود روي اين عكس كليك كنيد.ا













وبسايت شخصي تن تن و ميلو:http://www.tintin.com/

پيشنهاد مي شود




Hairspray اسپري مو


والا اين فيلم از نظر هنري خيلي فيلم مهمي نيست ، يه فيلم موزيكاله كه آدام شانكمن ساخته هموني كه فيلماي ديگۀ معروفي هم داره مثلا
"catch me if u can"
"Stuck on you "
"THe wedding planner"
يا سريال معروف بافي
"buffy the vampire slayer"
ساخته .اما اين فيلم يه چيزه خيلي خوب داره اونم اينه كه آدمو شاد ميكنه . كلي آدمو اميدوار مي كنه و به خصوص كه جان تراولتا تو نقش يه زن عاليه.ا


John Travolta



Michelle Pfeiffer


Christopher Walken


Amanda Bynes


James Marsden


Queen Latifah


Brittany Snow


Zac Efron

AND
Taylor Parks

Pink Floyd


پینک فلوید در ۱۹۶۸؛ از چپ به راست: نیک میسون، سید برت، دیوید گیلمور، راجر واترز و ریچارد رایت



پينك فلويد نامي است كه به افتخار دو نوازنده قديمي بلوز << پينك آندرسن و فلويد كانسيل >> انتخاب شده است .گروه پينك از كلوپ هاي زير زميني كار خود را شروع كرد . در سال 1976 اولين آهنگ گروه پينك فلويد منتشر شد.

گروه پينك فلويد با گروه هاي ديگر جهاني مثل بيتل ها و رولينگ استونز تفاوت هاي چشمگيري داشت .اولين تفاوت به خاطر اشعار شان است . اشعار راك معمولا در مورد عشق و پَشِن است . اشعار پينك در نظر اول نا متعارف و بسيار خلاق و خيال پردازانه است.موسيقي پينك فلويد براي شنونده فضا مي سازد . تو مي تواني چشمانت را ببندي و هيچ كار ديگري نكني ...تصوير خود به خود در ذهن تو ساخته مي شود.مثل اشعار سيد بارت دنيايي چون آليس در سرزمين عجايب را برايت خلق مي كند.دومين ویژگی پینک فلوید استفاده از صداهای الکترونیکی و جلوه‌های ویژه در آهنگ‌هایشان است.

پينك فلويد هنگام اتشار يك اثر جديد آنرا در هايد پارك به شكل رايگان براي جوانان اجرا مي كرد .به هر حال شهرت بسيار زياد پينك فلويد انتخاب شعر هايي با درون مايخ ساسي و اجتماعي است . مسايلي از قبيل تنهايي، ترس،فقر، جنگ كه درون مايه هاي اعتراض آميز دارند.به خصوص اي اعتراض در آلبوم هايي چون ديوار ، جانوران ، و ضربه نهايي بيشتر به چشم مي خورد.
سید برت در سال ۱۹۶۸ به دلیل عوارض ناشی از سوءمصرف مواد مخدر توهم‌زا و ناتوانی در حضور مؤثر در اجراهای زنده (و حتی در استودیو) عملاً از گروه کنار گذاشته شد و دیوید گیلمور که گیتاریست توانمندی بود جایش را گرفت. در سال ۱۹۷۳ بود که توانستند با آلبوم نیمه تاریک ماه، در امریکا خود را به فوق‌ستاره‌های موسیقی تبدیل کنند.در سال ۱۹۸۶ راجر واتِرز که پس از سید برت نقش اصلی در آهنگسازی و نوشتن شعرهای پینک فلوید را بر عهده داشت به دلیل اختلاف با گروه از آنها جدا شد.

پينك فلويد همانقدر كه طرفداران بي شماري دارد ، مخالفيني هم دارد ، با اين همه شكي نيست نام پينك فلويد به شكل اسطوره اي در تاريخ راك يادگار خواهد ماند.ا





پینک فلويد


اصل/ملیت کمبریج، انگلیسسبک‌ها آرت راک
پراگرسیو راک
سایکدلیک راک
اسپیس راک
مدت فعالیت ۱۹۶۴ — اکنون(با وقفه‌های نامعین از سال ۱۹۹۶)
ناشرها تاور، هاروست، کلمبیا، کپیتلاعضا نیک میسون
ریچارد رایت
دیوید گیلموراعضای پیشین سید برت
راجر واترز
باب کلوس




سید برت: آواز، گیتار آکوستیک و الکتریک (۱۹۶۵ - ۱۹۶۸)
راجر واترز: آواز، گیتار بیس (۱۹۶۵ - ۱۹۸۵)
ریچارد رایت: ‍پیانو، ارگ، آواز (۱۹۶۵ - ۱۹۸۱، ۱۹۸۸ - تا کنون)
نیک میسن: درام (۱۹۶۵ - تا کنون)
دیوید گیلمور: آواز، گیتار لید (۱۹۶۸ - تا کنون)
باب کلوز: گیتار لید (۱۹۶۵)



آلبوم‌ها

نی‌زن بر دروازه‌های سپیده‌دم* (۱۹۶۷)ا ‎ The Piper at the Gates of Dawn
یک نعلبکی پر از رازها* (۱۹۶۸)ا ‎ A Saucerful of Secrets
موسیقی متن فیلم بیشتر* (۱۹۶۹)ا ‎ More
اوم‌ماگومما* (۱۹۶۹)ا Ummagumma
مادر قلب‌اتمی* (۱۹۷۰)ا ‎ Atom Heart Mother
‎ ‎
فضولی* (۱۹۷۱)ا ‎ Meddle
پوشیده در ابرها* (۱۹۷۲)ا ‎ Obscured by Clouds
نیمهٔ تاریک ماه* (۱۹۷۳)ا ‎ The Dark Side of the Moon
کاش اینجا بودی* (۱۹۷۵)ا ‎ Wish You Were Here
حیوانات* (۱۹۷۷)ا ‎ Animals
دیوار* (۱۹۷۹)ا ‎ The Wall
برش نهایی* (۱۹۸۳)ا ‎ The Final Cut
لغزش آنی در عقل* (۱۹۸۷)ا ‎ The Momentary Lapse of Reason
ناقوس جدایی* (۱۹۹۴)ا ‎ The Division Bell







از آلبوم ناقوس جدايي

What Do You Want From Me



As you look around this room tonight
Settle in your seat and dim the lights
Do you want my blood, do you want my tears
What do you want
What do you want from me
Should I sing until I cant sing any more
Play these strings until my fingers are raw
Youre so hard to please
What do you want from me

Do you think that I know something you dont know
What do you want from me
If I dont promise you the answers would you go
What do you want from me
Should I stand out in the rain
Do you want me to make a daisy chain for you
Im not the one you need
What do you want from me

You can have anything you want
You can drift, you can dream, even walk on water
Anything you want

You can own everything you see
Sell your soul for complete control
Is that really what you need

You can lose yourself this night
See inside there is nothing to hide
Turn and face the light

What do you want from me

از من چه مي خواهي؟

امشب وقتي به دور و بر اين اتاق نگاه مي كني
درست در صندلي ات بنشين و نور چراغ ها را كم كن
آيا خونم را مي خواهي ؟ آيا اشكم را مي خواهي
چه مي خواهي؟ا
از من چه مي خواهي؟
آيا بايد آنقدر آواز بخوانم كه ديگر نتوانم؟
بايد چندان به اين تارها زخمه بزنم كه سر انگشتانم زخم شود؟
راضي كردن تو ، چه سخت است
از من چه مي خواهي؟
آيا خيال ميكني چيزي را مي دانم كه تو نمي داني؟
از من چه مي خواهي؟
آگر قول ندهم ، خواهي رفت؟
از من چه مي خواهي؟
آيا بايد زير باران بايستم؟
آيا مي خواهي كه يك رشته گل مرواريد برايت بسازم؟
من مردي نيستم كه به او احتياج داري
از من چه مي خواهي؟

هر چه بخواهي مي تواني داشته باشي
مي تواني دستخوش پيشامد شوي ، خواب ببيني ؛ حتي روي آب راه بروي
هر چه بخواهي
هر چه را مي بيني مي تواني صاحب شوي
روحت را بفروش به خاطر سلطه كامل
آيا براستي اين همان چيزي است كه به آن نياز داري؟
مي تواني خودت را امشب ببازي
به باطن بنگر ، هيچ چيز براي نهان كردن نيست
برگرد روبروي چراغ


از من چه مي خواهي؟


اين آهنگ را مي توانيد از اينجا دانلود كنيد...


اينم چند تا عكس .بايد روش كليك كنين تا گنده بشه بعدش بتونين سيو كنين.ا









سايت انگليسي پينك فلويد : http://www.pinkfloyd.co.uk/index.php
سايت امريكايي پينك فلويد:http://www.pinkfloyd.com/x/default.html
سايت شخصي ديويد گيلمور:http://www.davidgilmour.com/
سايت شخصي راجر واترز:http://www.roger-waters.com/








پيشنهاد مي شود




-كليد اتاق زير شيرواني پيش توست؟ا
+بله
-آنرا به من بده.
-در اين خانه كليد ها نزد من مي ماند
+اما من همسر آبسالون هستم
-و من مادر او هستم ، براي يك سگ پير اسان نيست كه فنون تازه را بيآ موزد
#و براي يك زن جوان نيز ؛ زندگي با يك همسر پير آسان نيست
#شما خيلي به او سخت مي گيريد
-مي خواهم همسر خوبي برايت باشد
# هست
- هنگامي كه همسر اول تو زنده بود...
# اما او ديگر زنده نيست
-اما پسر تو زنده است و اكنون به خانه باز مي گردد ؛نزد مادري تازه ؛ مادري كه سالها از خود او جوانتر است
# خوب كه چه
- كه چه؟
.........


كارگردان :كارل تئودور دراير
كارل تئودور دراير در سوم فوريه 1899 در كپنهاگ دانمارك به دنيا آمد. مادرش به هنگام زايمان درگذشت زوج سالخورده‌اي نوزاد را به فرزندي پذيرفتند والدين جديد او پيرو لوتر بودند و او را تحت تربيتي به شدت مذهبي بزرگ كردند. در جواني شغل‌هاي مختلفي داشت از جمله به عنوان نوازنده پيانو در يك كافه يا مدتي كارمند تلگراف شمال بود تا اينكه مشغول خبرنگاري شد. گزارش‌ها و مقاله‌هاي ورزشي، تئاتري و سينمايي او پرطرفدار بود. در سال 1912 نظر تهيه‌كنندگان دانماركي به استعداد او جلب شد، اول در تهيه ميان‌نويس فيلم‌هاي صامت دعوت به همكاري شد و سپس 25 فيلمنامه نوشت كه از روي همگي توسط فيلمسازان مختلف فيلم ساخته شد تا اينكه در سال 1919نخستين فيلمش را كارگرداني كرد وي يكي از بزرگان تاريخ سينماست.ا


وبسايت شخصي كارل دراير:http://www.carldreyer.com/



پ.ن : شاهكاره حتما ببينين




والا تواين يكي وبلاگم تصميم داشتم فقط از فيلمايي رو كه مي بينم يا كتابايي كه مي خونم يا آدمايي كه تحسين ميكنم يا موسيقي كه گوش مي كنم بنويسم ...آخه براي درددل و اين حرفا نان و شرابه هست ديگه...اما نمي دونم اين كارم خوبه يا نه ...يا بهتره كه نظريات خودمو هم در موردِ اينايي كه اينجا معرفي مي كنم بگم يا نه ... كاش يكي كه اين وبلاگو مي خوند البته به جز رضا ... يه آدمه ناشناس مي گفت كه اينجا چه جوري باشه بهتره؟ ميشه يكي بگه بهم ...




I'm desperately seeking someone to say something





آي ملوان من ، ملوان من
ملوان آوازهاي غم انگيز من،
از براي تو است ، اي ملوان من
كه فردا خواهم مرد...

امواج منقلب بودند.
موج ها به روي شن مي غلتيدند.
ملوان من ، آن كه اين همه دوستش مي داشتم
از اين جا رفته است...

افسوس ! عشق ملوان،
عشقي نيم ساعته است ،
كشتي لنگر برداشته است ،
ملوان من از اين جا رفته است...


دريا منقلب بود...



زه زه قهرمان كتا ب زيباي درخت زيباي من ، بچۀ كوچك وگرمي است كه با درخت پرتقالش حرف مي زند .

با خواندن اين كتاب خيلي زود با زه زه ، برادرش ، دايي پيرش ، پدر بي كارش و مادر بومي اش خو مي گيريد .
ژوزه مائوروده واسكونسلوس آنقدر خوب نوشته كه حتي اگر در كودكي اين كتاب را نخوانده ايد پيشنهاد مي كنم
حتما حتما حتما اين كتاب را بخوانيد ، هر چند كه ممكن است كم ياب باشد.

درخت زيباي من نوشتۀ ژوزه مائوروده واسكونسلوس ترجمۀ قاسم صنعوي

پيشنهاد مي شود




آملي دوست پسري ندارد ، يكي دو بار امتحان كرده اما نتيجۀ آن مأيوس كننده بود ه است.ا
در عوض از چيز هاي كوچكي لذت مي بره
مانند فرو كردن دستش در گوني حبوبات ، شكستن يخ روي دسر با قاشق چايخوري
و پرتاب سنگ در رودخانۀ سنت مارتين


پيشنهاد مي شود





ا<<جاودانگي آن است كه مردم گمنام ما را دوست بدارند.>>ا


بازويش را بالا آورد و دستش را روي ميز گذاشت. مارتا به آرامي دست خود را ميان انگشتان
او فرو كرد.زگموند خنكي و رطوبت آن را احساس نمود. مارتا با او خيره شد ، براي اولين
بار سر پيش برد و چشمش در چشم دوخت ، اگر چه خوانواده هاي آنها فبلا يكديگر را مي شناختند ، ولي
مارتا و زيگموند دو ماه بيشتر نبود كه با هم آشنا شده بودند . زيگموند بيني استخواني كشيده داشت
كه مغرورانه ا زميان دو چشمش سر بر آ ورده بود و به طرف پايين امتداد يافته بود . موهاي
پرپشت و براقش با شيبي ملايم از وسط پيشانيش عبور كرده بود و به سمت گوش راستش خزيده بود.ريش
باريكي چانه اش را پوشانده وسبيل سياهي پشت لبش ديده مي شد ، چشماني درشت و روشن داشت
و شايد هم كمي توطئه گر و انديشناك.ا

ا<< به من بگو در بارۀ كارت. منظورم اين نيست كه فضولي كرده باشم. ولي تنها چيزي كه من نمي دانم اين است كه در لابراتوار فيزيو لوژي دكتر بروك ، دستياري مي كني.>>ا
ا<< بله من براي سخنراني هاي پرفسور بروك تصوير تهيه مي كنم . >>ا




بر گرفته از كتاب بسيار زيباي رنج روح داستان زندگي زيگموند فرويد ( روانشناسي تحليلي ) نوشتۀ
ايروينگ استون ترجمۀ بسيار روان پرتو اشراق - انتشارات جار











jesus of nazera


عيسي مسيح كتابي ننوشت اما نفوذ زندگي و تعليمات او بيكران بود.


عيسي از قوم يهود برخاست و در سال 28 تا 30 بعد از ميلاد مصلوب شد .برخي از پيروانش معتقدند كه وي پس از مرگ بر
انگيخته شد و به ملكوت آسمان نزد پدر آسماني شتافت ... كساني كه اين اعتقاد را دارند رفته رفته از دين ييهود جدا شدند و كم كم مسيحي نام گرفتند ، چرا كه معتقد بودند عيسي همان مسيح موعود است .
اشارات كوتاهي در نوشته هاي رومي و يهوديِ وقت ، آنقدر هست كه بتوان يقين داشت كه او حقيقتا وجود داشته و شخصيتي خيالي و ساختۀ دست مسيحيان نيست.
در ابتداي انجيل مَرقُس ( انجيل به معناي بشارت است ) كه به گفتۀ محققان ، پيش از بقيه نوشته شده چنين آمده است:ا

ا<<ابتداي انجيل ِ عيسي مسيح پسر خدا >>ا

اما محققان و نويسندگان زيادي تا كنون در باب انجيل هاي چهار گانه ( مَرقُس ، لوقا ، مَتي ، يوحنا ) تحقيق كرده اند ، و
همچنين بسيار سعي كرده اند بگويند عيسي چگونه بود.من كلام عيسي را به شما مي گويم ، خود بيابيد او كه بود ...

ا<< حكم مكنيد تا بر شما حكم نشود . زيرا بدان طريقه كه حكم كنيد بر شما نيز حكم خواهد
شد و بدان پيمانه اي كه پيماييد براي شما خواهند پيمود.و چونست كه خَس را در چشم برادر خود
مي بيني و چوبي كه در چشم خود داري نمي يابي . يا چگونه به برادر خود مي گويي اجازت ده
تا خَس را از چشمت بيرون كنم و اينك چوب در چشم توست . اي ريا كار اول چوب را از
چشم خود بيرون كن آنگاه نيك خواهي ديد تا خَس را از چشم برادرت بيرون كني .آنچه مقدس است
به سگان مدهيد و نه مرواريد هاي خود را پيش گرازان اندازيد مبادا آنها را پايمال كنند ، و برگشته ، شما
را بدرند. سوال كنيد كه به شما داده خواهد شد ، بطلبيد كه خواهيد يافت ، بكوبيد كه براي شما باز
خواهد شد . زيرا هر كه سوال كند يابد و كسي كه بطلبد دريافت كند و هر كه بكوبد براي او گشوده خواهد شد.>>ا

انجيل مَتي - باب هفتم










زندگي به رنگ صورتي


كافه هاي پاريسي درست مثل تمام نقاشي هاي زيباي پاريس خيال انگيز
و تجلي گاه موسيقي رويايي اين شهر رومانتيك است .پاريسي كه در
آن همه عاشق مي شوند . پاريس كليساي نوتردام ، پاريس رود سن ، پاريس
شنيدن نواي آكاردئون ، پاريس زيبا مثل دامن زني اشرافي در لباسي مجلل.پاريس
موريس شواليه ، پاريس ‍ژوزفين بيكر ... پاريس اديت پياف افسانه اي...
اديت جووآنا پياف درنوزدهم دسامبر سال 1915 درپاريس بدنيا آمد.
در كودكي به خاطر ابتلا به منژيت بينايي خود را از دست داد ، اما با
پولي كه مادر بزرگش فرستاد در صومعۀ Thérèse de Lisieux
به طور معجزه آسايي بينايي خود را بدست آورد.تنها 16 ساله بود كه عاشق
جواني به نام لويي دوپون شد و با وي ازدواج كرد ثمرۀ اين ازدواج دختري
بود به نام مارسل كه در 2 سالگي از منژيت مرد.در 20 سالگي اديت كه
زني ريز نقش شده بود (تنها 147 سانتي متر قد داشت )در كلاب شبانۀ
لويي لپلي شروع به خواندن كرد ... صدايش چنان روح انگيز بود كه همگان
را تحت تاثير قرار داد و آوازه اش به آمريكا هم رسيد . در تمام اين سالها
تنها عشق اديت مارسل سردن يك بوكسور متاهل بود كه در يك حادثۀ هوايي در
اكتبر سال 1949 هنگامي كه براي ديدن اديت از به پاريس سفر مي كرد ، جان
خود را از دست داد.بعد از اين واقعه اديت دو بار ديگر ازدواج كرد ، ابتدا
با ژاك پيلز كه او هم خواننده بود در سال 1952 و در سال 1956 هم از
هم جدا شدند وسپس با تئو ساراپو كه يك آرايشگر يوناني بود و بعد هنرپيشه و
خوانننده شد ازدواج كرد او 20 سال از اديت جوانتر بود . در سال 1951
اديت در يك تصادف خطرناك اتومبيل يك ساعد و دو دنده اش دچار شكستگي
شد و از آن به بعد مشكل تنفسي گرفت و به الكل و مرفين اعتياد پيدا كرد.در
پايان اديت پياف افسانه اي در سن 47 سالگي بخاطر سرطان كبد جان خود
را از دست داد.در خاكسپاري او بيش از 10000 نفر شركت داشتند. حتي
امروز هم او يكي از برترين خواننده گان پاريس محسوب مي شود.ا













دانلود تمام آهنگ هاي اديت پياف
Hold me close and hold me fast,
This mag - ic spell you cast,
This is La Vie En Rose.
When you kiss me, Heaven sighs,
And though I close my eyes,
I see La Vie En Rose.
When you press me to your heart,
I'm in a world a - part,
A world where ro - ses bloom;
And when you speak, An - gels sing from above;
Ev' - ry day words seem to turn into love songs.
Give your heart and soul to me
And life will al - ways be
First Time
La Vie En Rose.
Last Time
La Vie En Rose.















رقص سحر آميز

شاهرخ مشكين قلم متولد آوريل سال ١٩٦٧ است . او يكي از طراحان بنام رقص است كه در حال حاضر در فرانسه زندگي ميكند. در زيبربه مصاحبه اي از وي با نيلوفربيضايي نظر شما را جلب ميكنم . سخنان شاهرخ خود معرف شخصيت منحصر به فرد اوست.

نيلوفر : شاهرخ جان ، از كارنامه ي هنري ات بگو .

شاهرخ : زندگي هنري من را شايد بشود به دو دوره تقسيم كرد. دوره ي اول ، دوره ي عشق غريزي من بود به رقص كه از

كودكي ام آغاز مي شود . مادرم تعريف مي كند كه از همان 3 يا 4 سالگي مي رقصيده ام و برايم مهم بوده كه از اول تا آخر موسيقي را برقصم . همچنين اينكه تحمل كس ديگري در كنارم ، وقتي مي رقصيده ام برايم غير ممكن بوده است. يعني مي خواسته ام همه ي نگاهها به سمت من باشد و همچنين مي ترسيده ام كه طرف مقابل حركت من را خراب كند. بعبارت ديگر در صحنه تك رو بوده ام. البته بعدها در اين روش تغيير دادم و خودم را به كار دسته جمعي صحنه اي عادت دادم . خلاصه اينكه هيچ دوره اي را در زندگي ام بخاطر نمي آورم كه نرقصيده باشم. از طرف ديگر بخاطر علاقه ي شديد پدرم به موسيقي سنتي ، با اين موسيقي بزرگ شده ام. آنچه در اين موسيقي براي من هميشه جالب بوده ، نه خود موسيقي ، بلكه بيشتر شعري بوده كه همراه آن خوانده مي شده. اين كنجكاوي من براي اينكه متن آواز را بفهمم ،كنجكاوي من را نسبت به ادبيات فارسي برانگيخت. بعد براي من جالب كه حس خواننده چيست و چرا اين حس بوجود مي آيد و بعد اينكه من در رقص چگونه مي توانم اين حس را منتقل كنم. اينها كنجكاويهاي اوليه ي من بود و دوران غريزي رقص . من از همان موقع وقتي مي رقصيدم، شديدا حساس بودم كه كسي دست نزند يا سر و صدا نكند. چون ما در ايران فرهنگ “دست زدن“ نداريم. تماشاگر خارج از نت دست مي زند. و حشت من اين بود كه اين خارج دست زدن ، باعث بشود كه من در ريتم خودم به اشتباه بيافتم. نكته ي ديگر اينكه حتي اگر كسي سرفه مي كرد ، عصبي مي شدم. يعني هر عاملي كه مرا از دنياي حركت و رقص و تماشاگر را از توجا به اين رقص دور كند ، عصبي ام مي كرد.

دوره ي دوم ، يعني دوره ي آغاز جدي و حرفه اي از همان زمان آموزش و تحصيل در دانشگاه در رشته هاي تاريخ هنر و تئاتر بود كه من توانستم رقص را در يك كادر قرار دهم و از حركت به پيام يا صدا تبديل كنم و از حالت رقص بودن صرف بيرون بياورم. يادگيري تئاتر به من كمك كرد كه همه ي اين فرمها به معنا تبديل شوند. اين مدرسه هنوز هم ادامه دارد و تا ابد هم ادامه خواهد داشت . خوشبختانه استادهاي من در رشته تئاتر كساني بودن كه يك “آكتور“ را بعنوان يك اكت مي ديدند يعني از حركت او استفاده مي كردند و بعبارت ديگر كلام را در دهان اين حركت قرار مي دادند. يكي از شانسهاي من اين بود كه پس از تحصيل بلافاصله وارد يكي از بزرگترين و مهمترين جوامع تئاتري اين قرن شدم ، يعني با كار آريان موشكين 1آشنا شدم . تمام فضايي كه در ذهن من از كودكي شكل گرفته بود ، در آنجا ديدم. آريان توانست تمام وجود من را كنترل كند و از آن لحظه بود كه رقص من دگرگون شد. ما آنجا بايد دوره هاي آموزشي رقص را هم مي گذرانديم. آشنايي با فولكلور مثل رقصهاي نمايشي اندونزي “باريس“(Barris) و “توپنگ“(Topeng) و همچنين هند مثل “كتك“ (Katak) ، كاتاكالي(Katakali) و همچنين حركت در تئاتر “نو“ (No Theater) و كابوكي (Kabuki) از ژاپن را آموختم. تمام اينها حركاتي بودند كه روي يك داستان مي گردند . ريشه ي تئاتر و رقص اما در حقيقت “كاتاكالي“ است ...


نيلوفر : شاهرخ جان، بگذار بدون تعارف نكته اي را برايت بازگو كنم. تو در زندگي عادي هم آدم روزمره نيستي. هر حركت دست يا سر يا حتي راه رفتن عادي ات، روزمره نيست و بقول آندره آ يكي از همكاران تئاتري آلماني ام كه به توصيه ي من در پاريس بديدن كار تو آمده بود، شاهرخ در زندگي عادي هم هر حركتش دنيايي است. تو با آن موهاي بلند تا كمر و لباسهاي بلند كه به دامن مي ماند و در ظرافت و نوع گفتارت ، جذابيتي هنرمندانه داري كه جنسيت ندارد و دقيقا مشخص است كه اينها ادا نيست، بلكه خود خود شاهرخ است بعنوان يك اثر هنري.

شاهرخ : جالب است . اين اولين بار است كه در مورد من يعني شاهرخ از سوي يك ايراني ( يعني تو) اينگونه اظهار نظر مي شود. من در زندگي شخصي از همان كودكي هميشه مورد تهاجم ديگران بوده ام. مثلا برادرانم يا جامعه ي شرقي مرا مسخره مي كردند كه مثلا من “مرد“ (به آن معنايي كه آنها مي فهمند) نيستم. ايرانياني كه با من برخورد شخصي داشته باشند يعني قبل از اينكه مرا روي صحنه ديده باشند ، نگاهي تحقير آميز به من دارند. مثلا از من مي پرسند : “ كارتون چيه آقا شاهرخ“ . وقتي مي گويم:“رقص“. مي گويد:“ يعني كار ديگه اي نمي كني؟“ يعني در ذهنش كار من كار پستي است يا در نظر او توانايي كار “مهمتري“ را ندارم. يعني اين هم شد كار؟ براي همين و در چنين جامعه اي با تعريفي كه از “مرد“ و شغل “مردانه“ هست ، اين نگاه برايم بسيار كمياب است. مثلا اروپايي ها كه مرا در زندگي شخصي مي بينند همين نگاه تو را دارند و سريع حدس مي زنند كه يك آرتيست باشم. اما از نگاه يك ايراني كه كاري از من نديده و اتفاقي با من برخورد مي كند ، با وجود اينكه لباسهايي كه من مي پوشم كاملا ايراني است ، مثلا تركمني است يا گيوه است يا لنگ است يا عباست ، با من مثل يك موجود عجيب و غريب برخورد مي كنند.


مصاحبۀ كامل را اينجا بخوانيد

اينجا هم ميتونين نمونۀ رقص بساير زيباي او را ببينيد


















اِلِني ويتالي خوانندۀ موسيقي *لايكاي يونان است . لايكا
در زبان يوناني به موسيقي پاپِ فلكلور گفته مي شود.
لايكاي مدرن يعني تلفيق موسيقي فلكلوريك يونان با موسيقي
پاپ ، كه الني ويتالي يكي از اين دست خواننده گان
است. اولين خوانندۀ يوناني كه اين سبك را انتخاب و معرفي
كرد **آنا ويسي بود كه در اوايل دهۀ 1990 تلفيق
موسيقي راك را با فلكلوريونان ارائه داد.ترانه
To tragoudi ton gyfton
ا( ترانه كولي ها )
را الني ويتالي در آلبومي به نام
Dromoi pou agapisa
اجرا كرد .
در زيردمو اين ترانه را بشنويد.ا




Laïka (Greek: Λαϊκά*

Anna Vissi**











Den eho topo, den exo elpida
I don't have a place, I don't have a hope
de tha me hasi, kamia patrida
no homeland will ever lose me
ke me ta heria mou ke tin kardia mou
and with my hands and with my hearts
ftiachno tsantiria sta onira mou
I make çadır in my dreams (not for you çadır = something like tent more arab like though)

Nas balamos, nas balamos
....
kai to loumno to afentiko
...... the boss
nagia domles atze I balamo
.....

Ke ta ganikia mas otan chorevoun
and the .... when they dance
ne chastaromata pou se magevoun
.......that amaze you
kounoune somata kai ta pite tous
they move their bodies and their .....
mesa se klinoune stis agalies tous
they close you into their arms


07 11:12:05.mp3
ميتوانيد از اينجا دانلود كنيد


پيشنهاد مي شود

فيلم
I Am Curious Blue
در سال 1968 توسط
Vilgot Sjöman
فيلمساز سوئدي و با بازيه
Lena Nyman
ساخته شد.فيلم بعدي وي با نام
I Am Curious Yellow
در همان سال ساخته شد ، اين دو فيلم بخاطر
رنگهاي پرچم سوئد نام گذاري شده است.ا





زياد احساس خوبي ندارم
هيچي اونطور كه بايد نيست
بابا، مامان ، بابا بزرگ ، مامان بزرگ
خودشون هم نميدونن كي رو به دنيا آوردن

ميخوام كسي باشم كه
كاري رو كه تا حالا كسي نكرده انجام بدم

....................

فيلم ما رو بخر
بخرش
تنها فيلم با دو ورژن
يكي زرد يكي ابي
زرد رو بخر ، آبي رو بخر
فيلم ما رو بخرين چون دو تاس
با همان عكس امامتفاوت
-خوب و زشت
-فيلم زرد
-گنده كوچيك
-فيلم آبي
اين نسخه آبيه
نسخه آبي

..................

ماج هالتن ، معلم ، 34 ساله
خيلي زنها معتقدن كه رسيدن به ارگاسم كار سختيه
حالت قرار گرفتن مهم نيست ، بالا ؛ پايين ، نشسته يا هر چي.
هر حالتي كه به ذهنتون ميرسه ميتونه مناسب باشه.خب ممكنه
موقع دويدن نشه، اما راههاي زيادي هست .درست مثل هر فعاليت
ديگر بدني ، بعضي آدمها به دلايل رواني فكر ميكنن كه زنهاي جوان
نميتونن به ارگاسم برسن دليلش مربوط به ضمير نا خود آگاه يا حتي
خود آگاهه كه باعث ميشه خودشون جلوي رسيدن به ارگاسم رو بگيرن .
-درسته ولي اصلا خوب نيست .
-دقيقا
-اين اصلا خوب نيست
-منم همينطور فكر ميكنم











پيشنهاد مي شود


ديگر روزگار مونته وردي تجديد نخواهد شد .هرگز استعداد موزار و نبوغ ويرانگر و غوا آساي بتهوون
و لطف وظرافت شوپن مكرر نخواهد گرديد ، و هرگز لايت موتيف ميتولو‍يك واگنر ، ناسيوناليس بالاكيرف
و مورگسكي ، شور ولوله و عشق و سرمستي اشتراوس دوم ، عاشقي هاي روسيني و مردم دوستي آيوز
و گرشوين تكرار نمشود. مرداني از اين دست ، چه بزرگ! رفتند و آثار نفيس خويش نهادند كه بگويند
آگر انسان اراده كند مي تواند تا اين درجه خالص و پاك باشد .
به سرودۀ آسماني شيللر در كورال بتهوون بنگريد ! غزل براي شادي ، به نغمۀ دل انگيز و رهزن دل كه
بتهوون بر اين غزل نهاده توجه كنيد ؛ اگر تسليم نشديد و سپر نينداختيد بدانيد كه در ادراك موسيقي وا مانده ايد .
اگر از عروسي فيگارو نشاط و سرور به دست نياورديد ، اگر از اورتور 1812 عشق به وطن تا زمينه هاي
عظمت در سينه ننشانديد ، بدانيد كه در ادراك موسيقي وا مانده ايد . اين مردان نامي با حيات خويش بشريت
را به دروازه هاي والاي انساني نزديك كردند ، اگر چشمي باشد كه ببينيد ، و گوشي باشد كه بشنويد .
آمدند و گفتند و گذشتند و نقشي از دل خويش بر جاي نهادند كه سر شار از تصوير هاي آدميت بود .
مأ موريت هنر همين است . وقتي در موزۀ دل پرادو ( موزۀ مردم ) گردش ميكنيد و باسمه هاي عظيم
روبنس را مي نگريد بي اختيار خود را حقير مي بينيد ؛ آنوقت كه در نمازخانۀ سيستين مي ايستيد و پيكرۀ مرمرين
موسي قانونگذار بزرگ
را مي بينيد به احترام سازنده اش بي اختيار كلاه ار سر بر مي داريد ؛ و آنوقت كه در برابر
هماي سنگي كاخ صد ستون ايستاده ايد دهان از حيرت باز ميكنيد و خود را زبون و بي اراده مي يابيد ، و اگر
سر سوزني از كمالات انساني بر خوردار باشيد نزد خود ميگوييد اين سنگتراش ايراني و آن ميكلانژ ايتاليايي
همعصر بوده اند ، همدست ، هم ميخ و هم چكش بوده اند ، هم نان ، هم نفس ، هم جان و همراه ؛
گر چه قرن ها ميانشان فاصله بوده است ...

بر گرفته از پيشگفتار بسيار زيباي كتاب سرگذشت آهنگسازان بزرگ .نوشته و ترجمۀ پرتو اشراق .انتشارات ناهيد










پيشنهاد مي شود



در بين گذشته و آينده سير ميكنم. در اكنون ابدي زندگي ميكنم.مايكديگر را بارها گم كرده ايم
و باز يافته ايم.من با تو در پمپ بنزيني قديمي كار كرده ام و همراه تو جنگل هاي هاوايي را پيموده ام.در
شهر ها ي بزرگ زندگي كرده ام ،در دربار زير طاق گنبدي منقش به طلا و نقره نشسته ام ، با آسايش دل
و آشيانه مأنوسم و خلوت صومعۀ كوهستان را مي شناسم، در مزارع خاكي كار كرده ام ، خطرات
سرمايه گذاري را ميدانم و ضربۀ سردفقر را حس كرده ام.
زير سايبان ستارگان قدم زده ام، ميان سايه هاي حاصل ازنورمهتاب. دريا ها را پيموده ام، ثروت ها
برده و باخته ام ، سلامتي و بيماري ، خوشي ودر را ميشناسم.و گنج هايي يافتم كه چشم هايت خيره
خواهد شد -ابريشم درخشان، سنگ شيشه به بزرگي يك مشت و سنگ هاي گرانبهاي شفاف رنگارنگ -
ولي با تو گرانبها ترين اين گنجها را قسمت خواهم كرد ، هديه اي كه با اهدايش بدان افزوده ميشود و
هيچگاه جلوۀ خود را از دست نميدهد .

" جادو در دنيا زنده است مسافر ، من قصد دارم با تو اسرار كيمياگري را قسمت كنم . "ا


برگرفته از كتاب آيين جان نوشته دن ميلمن مترجم نيكي كهنمويي انتشارات كاروان










در اين وبلاگ كه دومين وبلاگمه فقط ميخوام در مورد كتابايي كه ميخونم يا فبلمهايي كه نگاه ميكن يا آدمهايي كه تحسين ميكنم حرف بزنم